حق معنوی و حق مالی مردم دو حق بسیار مهم است که اسلام برای هر دو آنها ارزش فوق العاده قائل است.از نظر قرآن و روایات، مسلمان واقعی کسی است که از حقوق معنوی و اقتصادی مردم پاک باشد.دارنده حیات طیبه کسی است که حق معنوی و مادی مردم را ادا کند و به وقت مرگ، آزاد از حقوق مردم بمیرد.
در باب چهل و پنجم کتاب « مصباح الشریعه » حدیثی در باب معاشرت از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده که در ضمن شرح آن، به حقوق معنوی مردم از نظر قرآن و سنت اشاره خواهد شد. در توضیح حق الناس در این فصل لازم است به روایات مهم اسلامی از معتبرترین کتب حدیث و داستان هایی آموزنده در این زمینه توجه داده شود.عَنْ أبی جَعْفَر (علیه السلام) قالَ: کُلُّ ذَنْب یُکَفِّرُهُ الْقَتْلُ فی سَبیلِ اللهِ إلاّ الدَّیْنِ فَإنَّهُ لا کَفّارَةَ لَهُ إلاّ أداءُهُ أوْ یَقْضی صاحِبُهُ أوْ یَعْفُوَ الَّذی لَهُ الْحَقّ.
امام باقر (علیه السلام) فرمود : شهادت در راه خدا کفاره هر گناهی است مگر بدهکاری مالی که کفاره آن ادای آن، یا پرداختش به وسیله آشنا و همراه او یا بخشش طلبکار است.عَنْ أبی سَعیدِ الْخدْری قالَ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ (صلّی الله علیه وآله) یَقُولُ : أعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الْکُفْرِ وَالدَّیْنِ، قیلَ : یا رَسُولَ اللّهِ أیَعْدِلُ الدَّیْنُ بِالْکُفْرِ ؟ فَقالَ : نَعَمْ.أبو سعید خُدری می گوید : از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنیدم می فرمود : به خدا پناه می برم از کفر و بدهکاری، عرضه داشتند : یا رسول اللّه ! آیا بدهی انسان با کفر برابر است ؟ فرمود : آری.
قالَ أبو عَبْدِاللّهِ (علیه السلام) : السُّرّاقُ ثَلاثَةٌ مانِعُ الزَّکاةِ وَمُسْتَحِلُّ مُهُورِ النِّساء وَکذلِکَ مَنِ اسْتَدانَ وَلَمْ یَنْوِ قَضائَهُ.امام صادق (علیه السلام) فرمود : دزدان سه نفرند، منع کننده زکات و آن کس که عدم پرداخت مهر زنان را حلال شمارد و هر کس که پولی قرض کند و نخواهد آن را به صاحبش برگرداند.عن النَّبیِّ (صلّی الله علیه وآله) فی حَدیثِ الْمَناهی أنَّهُ قالَ : مَنْ مَطَلَ عَلی ذی حَقٍّ حَقَّهُ وَهُوَ یَقْدِرُ علی أداءِ حَقِّهِ فَعَلَیْهِ کُلَّ یَوْم خَطیئَةُ عَشّار.
در حدیث مناهی از رسول اسلام (صلّی الله علیه وآله) آمده : کسی که حق صاحب حقی را امروز و فردا کند، در حالی که به پرداخت آن قدرت دارد، هر روز در پرونده اش معادل گناه یک داروغه دولت ظالم ثبت می شود.عَنْ أبی جَعْفَر : أوَّلُ قَطْرَة مِنْ دَمِ الشَّهیدِ کَفّارَةٌ لِذُنُوبِهِ إلاّ الدَّیْنِ فَانَّ کَفّارَتَهُ قَضائُهُ.امام باقر (علیه السلام) فرمود : اولین قطره خون شهید کفاره گناهان اوست مگر مسئله بدهکاری که کفاره آن ادای آن است.
همچنین در روایت آمده است :
مردی از انصار فوت کرد در حالی که دو دینار بدهکار بود، نبی اکرم (صلّی الله علیه وآله) بر او نماز نخواند، تا بعضی از اقوامش ضامن ادای دین او شدند، آن گاه رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله) بر او نماز خواند.أبو ثمامه یکی از شیعیان حضرت جواد (علیه السلام) است، به آن جناب عرضه داشت : می خواهم معتکف مکه و مدینه شوم، ولی بدهکارم، حضرت فرمود :به منطقه خود برگرد تا بدهی خود را بپردازی، سعی کن خدا را با قرض داشتن ملاقات نکنی که مؤمن خیانت نمی کند.عَنْ عَلیٍّ (علیه السلام) قالَ : سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ (صلّی الله علیه وآله) یَقُولُ : مَطَلُ الْمُسْلِمِ الْمُوسِرِ ظُلْمٌ لِلْمُسْلِمینَ.علی (علیه السلام) می فرماید : از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله) شنیدم فرمود : مسامحه و امروز و فردا کردن کسی که توانایی پرداخت بدهی را دارد، ستم به مسلمانان است.حضرت صادق (علیه السلام) می فرماید :
شدیدترین حال انسان در قیامت وقتی است که مستحقین زکات و خمس جلوی انسان را بگیرند و بگویند : خداوندا ! این شخص خمس یا زکات مالش را به ما نپرداخته. پس خداوند از حسنات این شخص به آن ها عوض می دهد.پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله) فرمود :اهل آتش از بوی چهار نفر در اذیت و آزارند، اینان از حمیم جهنم می آشامند و فریادشان به واویلا بلند است، یکی از آن ها در صندوقی از آتش است و آن، کسی است که از دنیا رفته و حقی از حقوق مردم برگردن او مانده.امام صادق (علیه السلام) می فرماید :
کسی که حق مؤمنی را حبس کند، خداوند وی را در قیامت پانصد سال سر پا نگاه می دارد، در حدی که از رگ هایش خون بریزد، سپس یک منادی از جانب حق ندا کند، این ستمگری است که حق مؤمن را حبس کرده، آن گاه به مدت چهل روز او را توبیخ کنند، سپس به آتش ببرند.بنابر روایات معتبر، اگر کسی در زمان حیاتش مال مردم را به مردم برگرداند، یا پس از مرگش وارثانش حق مردم را به مردم بدهند از عذاب الهی در برزخ و قیامت در امان خواهد بود.کسی که اراده حج دارد باید برابر با دستورهای عالی اسلام خود را از حقوق معنوی و مادی مردم پاک کند، وگرنه حج او ارزش چندانی نخواهد داشت. در زمینه حق الناس به چند داستان واقعی توجه کنید.
نجات با پرداخت هفده ریال
دوستی داشتم دارای کمالات ایمانی و فوق العاده عاشق حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) ، نزدیک عید غدیر از دنیا رفت، خودم متکفل کفن و دفن و غسل او بودم.
با وصیت جالبی که داشت تصور می کردم در عالم برزخ از هر جهت آزاد است، ولی چند روز پس از مرگش، به خواب یکی از عاشقان حق که وصیّ او نیز بود آمد و به او گفت : گوشه یکی از دفاتر مغازه ام هفده ریال مربوط به حساب فلان شخص است که از قلم افتاده، آن را بپردازید، دفاتر را بررسی کردند همان طور بود که گفته بود ; هفده ریال را به صاحبش برگرداندند و او را از رنج آن راحت کردند.
حلالیت به خاطر خراش کتاب
شبی در مجلس فرزند بزرگوار محدث قمی صاحب «سفینة البحار» و«مفاتیح الجنان» بودم، می فرمودند :
روزی که پدرم از دنیا رفت و او را در کنار مرقد مطهر مولای متقیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) دفن کردیم، شب آن روز برادرم پدر را در خواب دید که فرمود : یک جلد از کتاب « بحار الأنوار » مجلسی متعلق به فلان عالم پیش من امانت بود، آن را به صاحبش نداده ام، هر چه سریع تر آن را به مالکش بدهید، صبح آن شب در حالی که کتاب را برای تحویل به صاحبش می بردیم، کنار در خانه کتاب از دست ما روی زمین افتاد، آن را برداشته و گرد و غبار از روی جلدش زدوده سپس به صاحبش برگرداندیم، شب آن روز پدر بزرگوار در عالم خواب به ما فرمودند : امروز « بحار الأنوار » از دست شما افتاد و بر جلد آن خراش وارد شد، روزی که من آن را به امانت گرفتم جلد آن سالم بود، مسئله خراش روی جلد را حتماً از صاحب آن حلالیت بطلبید ! !
ناراحتی از یک خلال دندان
یکی از عبّاد شهر کربلا، پس از انتقال به عالم برزخ، به خواب دوستش آمد و به او گفت :روزی از یک مهمانی برمی گشتم، ذره ای از غذا در لابه لای دندانم مرا رنج می داد، از حصیر خرما فروشی که روی سکوی درب صحن امامحسین (علیه السلام) جای داشت به اندازه یک خلال برداشتم، دندان خود را پاک
کرده، سپس خلال را به زمین انداختم، صاحب حصیر حاضر نبود که از او حلالیت بطلبم، از مسئله غافل ماندم تا از دنیا رفتم، اکنون ناراحت آن خلال هستم، از آن خرما فروش جهت من رضایت بگیر تا با رضایت او از رنج و سوز رهایی یابم.
او لایق دیدار حجت خدا نیست
در کتاب « الواعظ » نوشته عالم بافضیلت حاج شیخ محمّد علی ربانی اصفهانی که در چند جلد تدوین شده و محصولی از آیات قرآن و روایات است، خواندم :دو نفر تصمیم قطعی گرفتند خود را برای دیدن ولیّ زمان امام دوازدهم آماده کنند، به تزکیه نفس مشغول شدند، چون در خود لیاقت زیارت آن جناب را یافتند به مکه شتافتند، یکی از آنان به وقت طواف به محضر مقدس ولی امر رسید، عرضه داشت : اگر اجازه بفرمایید دوستم نیز خدمت شما برسد، حضرت فرمود : او لایق دیدار من نیست ; زیرا در راه سفر به مکه به زمین گندم زاری رسیدید، او یک دانه گندم از خوشه چید برای این که ببیند گندم رسیده یا هنوز خام است، پس از بررسی کردن، آن یک دانه گندم را به همان زمین انداخت، کسی که بدون اذن صاحب مال به مال دست درازی کند لایق دیدار حجت خدا نیست ! !
ناراحتی به خاطر یک دانه گندم
دو نفر از عباد حضرت حق با یکدیگر پیمان بستند هر یک زودتر از دنیا رفت، خبری از عالم برزخ در عالم خواب به دوست خود بدهد. یکی از آنان از دنیا رفت، پس از مدتی به خواب دوستش آمد، به او گفت : در برزخ گرفتارم، علت گرفتاریم این است که روزی به مغازه عطاری محل رفته بودم، ساعتی کنار عطار نشستم در جنب من یک ظرف گندم بود، ناخودآگاه یک عدد گندم برداشتم و با دندان پیشین خود آن را نصف کردم سپس هر دو نصفه را به ظرف برگرداندم، این مسئله را با صاحب گندم در میان نگذاشتم، اکنون در برزخ ناراحت آن مسئله ام، برای خدا پیش صاحب مغازه برو و برای رهایی من از او رضایت بگیر.
نجات از حق الناس
محدث خبیر، مرحوم علاّمه مجلسی در « بحار الأنوار » به نقل از « الکافی » از علی بن أبی حمزه حکایت می کند :دوستی داشتم از کاتبان حکومت ننگین بنی امیه بود، روزی به من گفت : علاقه دارم شرفیاب محضر مقدس حضرت صادق شوم، برای من جهت زیارت آن جناب از آن حضرت اجازه بگیر.از امام صادق (علیه السلام) اجازه گرفتم، حضرت اجازه دادند، مشرف حضور حضرت صادق شد و پس از سلام نشست، سپس گفت : فدایت شوم، من دفتردار این قوم بودم و از این راه به ثروت فراوانی رسیده ام و در تحصیل این ثروت، حلال و حرام خدا را رعایت نکرده ام.امام صادق (علیه السلام) فرمود : اگر برای بنی امیه کاتب و آورنده غنیمت و مدافع نبود، حق ما از بین نمی رفت، اگر مردم آنان را رها می کردند آنان به چیزی از مال و حکومت نمی رسیدند. آن مرد به حضرت عرضه داشت : تکلیف من چیست ؟ آیا برای من راه نجاتی هست ؟حضرت فرمود: اگر تو را راهنمایی کنم به راهنمایی من توجه می کنی؟
گفت : آری.حضرت فرمود : از آنچه با تکیه بر بنی امیه جمع کرده ای خود را آزاد کن، هر کس را می شناسی که مالی از او نزد توست، آن را به او برگردان و هر که را نمی شناسی، از جانب او در راه خدا صدقه بده، اگر این کار را انجام دهی، بهشت را برای تو ضامن می شوم.علی بن ابی حمزه می گوید : آن جوانمرد با ما به کوفه برگشت. به فرمان امام صادق (علیه السلام) عمل کرد و چیزی برای خود باقی نگذاشت، حتی لباس بدن خود را هم از خود دور کرد.من مبلغی به او دادم و لباسی برای او خریدم و برایش خرجی فرستادم. مدّتی نگذشت که مریض شد، از او عیادت کردیم، پس از آن روزی به سراغش آمدم که در حالت احتضار بود، چشمش را گشود و گفت : ای علی بن حمزه ! به خدا قسم امام صادق به عهدش وفا کرد، آن گاه از دنیا رفت، تا دفن
او متولی امرش شدیم، پس از مدتی به محضر امام صادق (علیه السلام) شتافتم، به من نظر کرد و فرمود : واللّه نسبت به دوستت به عهدم وفا کردم.عرضه داشتم : فدایت شوم درست می گویی، به خدا قسم او نیز همین جمله را وقت مرگش گفت.ای کسانی که اراده حج دارید، هم چون این جوانمرد، خود را از حقوق معنوی و مالی مردم پاک کنید که پاک شدن از حق مالی مردم ثوابش بسیار عظیم و اجرش بسیار بزرگ است و مقدمه ای برای قبولی حج به شمار می آید.به انسانیت احترام کنید، به حقایق توجه نمایید، خویش را از ظلمت ها رهانیده و جان به نور واقعیت های اسلام منور کنید.
چند گویی، که نشنوندت راز *** چند جویی، که می نیابی باز
بد مکن خو که طبع گیرد خوی *** ناز کم کن که آز گردد ناز
تا نیابی مراد خویش، بکوش *** تا نسازد زمانه با تو، بساز
گر عقابی، مگیر عادت جغد *** ور پلنگی، مگیر خوی گراز
به کم از قدر خود مشو راضی *** بین که گنجشک را نگیرد باز
چند باشی به این و آن مشغول *** شرم دار و به خویشتن پرداز
شرف دودمان آدم را *** به حقیقت تویی و خلق، مجاز
همه فردای تو به از امروز *** همه انجام تو به از آغاز
سوزش آتش جهنم از اثر حق الناس
حاج میرزا حسین نوری صاحب مستدرک از دارالسلام نوری حکایت می کند :عالم زاهد سید هاشم حائری گوید: مبلغ یک صد دینار که معادل ده قران عجمی بود از یک نفر یهودی به عنوان قرض گرفتم که پس از بیست روز به او برگرداندم، نصف آن را پرداختم و برای پرداخت بقیه آن او را ندیدم. جستجو کردم، گفتند : به بغداد رفته.شبی قیامت را در خواب دیدم، مرا در موقف حساب حاضر کردند، خداوند مهربان به فضلش مرا اذن رفتن به بهشت داد.چون قصد عبور از صراط کردم، زفیر و شهیق جهنم مرا بر صراط نگاه داشت و راه عبورم را بست، ناگاه طلبکار یهودی چون شعله ای از جهنم خارج شد و راه بر من گرفت و گفت : بقیه طلب مرا بده و برو. من تضرع کردم و به او گفتم : من در جستجویت بودم تا بقیه طلبت را بپردازم ولی تو را نیافتم. گفت : راست گفتی، ولی تا طلب مرا ندهی از صراط حق عبور نداری. گریه کردم و گفتم : من که در اینجا چیزی ندارم که به تو بدهم. یهودی گفت : پس بجای طلبم بگذار انگشت خود را بر یک عضو تو بگذارم. به این کار راضی شدم تا از شرش خلاص شوم، چون انگشت بر سینه ام گذاشت از شدت سوزش آن از خواب پریدم(۱) ! !
ابتلای به سوء حساب در برزخ
مرحوم علامه مجلسی از شهید اول از احمد بن ابی الجوزی نقل می کند که :آرزو داشتم در عالم خواب ابو سلیمان دارانی راکه از عبّاد و زهّاد بود ببینم، پس از گذشت یکسال از فوتش او را دیدم و گفتم : خداوند با تو چه معامله کرد ؟ گفت : ای احمد ! وقتی در دنیا بودم از باب صغیر می آمدم بار شتری را دیدم یک چوب کوچک به اندازه خلال از آن گرفتم، نمی دانم با آن خلال کردم یا دور افکندم، اکنون یکسال است که مبتلا به سختی حساب آن هستم.آری، امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه ای به محمد بن ابی بکر به این حقیقت اشاره می فرماید :وَاعْلَمُوا عِبادَ اللّهِ اَنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ سائِلُکُمْ عَنِ الصَّغیرِ مِنْ عَمَلِکُمْ وَالْکَبیرِ مِنْ عَمَلِکُمْ :ای بندگان خدا ! بدانید که خداوند عزوجل از کوچک و بزرگ عمل شما در قیامت خواهد پرسید.
عذاب به خاطر هیجده تومان
شهید بزرگوار مرحوم دستغیب از جناب سید حسن بن سید علی اصفهانی نقل می کند که فرمود :هنگام فوت پدرم در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم و کارهای پدرم به دست بعضی از برادرانم انجام شده بود و مرا هیچ اطلاعی از گزارش آن ها نبود. چون هفت ماه از فوت پدرم گذشت، مادرم نیز در اصفهان درگذشت و جنازه اش را به نجف اشرف حمل کردند.
در آن اوقات، شبی پدرم را در خواب دیدم و گفتم : شما در اصفهان فوت کردید، اکنون در نجف هستید ؟ فرمود : بلی، پس از فوت مرا اینجا جای دادند.پرسیدم : مادرم نزد شماست ؟ فرمود : در نجف است اما در مکان دیگری است، دانستم که هم درجه پدرم نیست.گفتم : پدر حال شما چگونه است ؟ فرمود : در شدت و سختی بودم و الان بحمد اللّه راحتم.تعجب کردم، گفتم : آیا کسی مثل شما هم گرفتار می شود؟! فرمود : آری، حاج رضا پسر آقا بابا مشهور به نعلبند از من طلبی داشت و مطالبه می کرد به آن خاطر حالم بد بود.
از ترس بیدار شدم و به برادرم که وصی پدر بود صورت خواب را نوشتم و سفارش کردم تحقیق کند چنین شخصی از پدرم طلب داشته یا نه. در جواب نوشت : دفترها را تفتیش کردم، اسم حاج رضا جزء طلبکاران نبود.دوباره نوشتم آن شخص را پیدا کن و از خودش سؤال نما آیا از پدرم طلبی داشته ؟ در جواب نوشت : او را یافتم و از او پرسیدم، گفت : آری، مبلغ هیجده تومان از پدر شما طلب داشتم و جز خداوند کسی را بر آن اطلاع نبود، پس از فوت آن مرحوم از شما سؤال کردم نام من جزء طلبکاران هست ؟ شما گفتید : نه، من هم سندی برای اثبات نداشتم از این که چرا نام مرا در دفتر ننوشته دلتنگ شدم.خواستم هیجده تومان را به او بدهم قبول نکرد، گفت : بدهی پدر شما را حلال کردم.بیایید به این گفتار با عظمت حضرت صادق (علیه السلام) که ضامن نجات ماست و آن جناب در باب حج به آن سفارش فرموده، عمل کنیم :[ وَاخْرُجْ مِنْ حُقُوق تَلْزَمُکَ مِنْ جَهَةِ الْمَخْلُوقینَ ]خود را با تمام وجود از حقوق مردم خلاص کن و از این بار سنگین خویش را در دنیا و آخرت راحت کن.[ وَلا تَعْتَمِدْ عَلی زادِکَ وَراحِلَتِکَ وَأصْحابِکَ وَقُوَّتِکَ وَشَبابِکَ وَمالِکَ مَخافَةَ أنْ یَصیرُوا لَکَ عُدُوّاً وَوَبالاً فَإنَّ مَنِ ادَّعی رِضا اللّهِ وَاعْتَمَدَ عَلی شَیء صَیَّرَهُ عَلَیْهِ عَدُوّاً وَوَبالاً لِیَعْلَمَ أنَّهُ لَیْسَ لَهُ قُوَّةٌ وَلا حیلَةٌ وَلا لاَِحَد إلاّ بِعِصْمَةِ اللّهِ وَتَوْفیقِهِ ]
توشه حج
حکیمانه تر از جملات بالا نمی توان سخن گفت. امام صادق (علیه السلام) کامل ترین مفاهیم، مفیدترین ارشادات و بهترین راهنمایی ها را در قالب زیباترین کلمات در برابر انسان قرار داده است.آن حضرت تأکید دارند که انسان خود را از انواع ظلمت ها برهاند و به نور صدق و صفا، وعشق و علاقه به حقایق آراسته کند، و جز اللّه محوری در زندگی برای خود باقی نگذارد و خویش را از خودبینی نجات داده و با تمام وجود در حرارت حقیقت آب شود.از وادی حدود به در آید، به فضای بی کران معنی قدم گذاشته، شربت فنای فی اللّه را بچشد و به بقای حضرت سرمد باقی شود.امام صادق (علیه السلام) در قسمت دوم روایت چنین می فرمایند :در این سفر با عظمت معنوی هرگز بر توشه راه و مرکب سواری و دوستان و قدرت و جوانی و مال خویش تکیه مکن، چه بسا آنچه به زحمت تحصیل کرده ای و بر آن اعتماد نموده ای، دشمن تو گردند و وبال تو شوند و حاصل آن ها برای تو جز زحمت و مرارت، رنج و مشقت و عذاب آخرت چیزی نباشد.آری، کسی که ادعا کند من به داده او خوشنودم و جز رضای حق چیزی نخواهم، ولی در عمل اعتماد و دلگرمی اش به غیر باشد، خداوند عالم، آن غیر را دشمن او می نماید و وبال او می کند تا هم چون آفتاب برای او روشن شود که او و دیگران در هیچ کاری قوت و قدرت و نقشه و چاره ای در اختیار ندارند، آنچه قدرت و قوت است مخصوص به جناب اوست، باید با تکیه بر حول و قوت او حرکت کرد که اعتماد بر غیر، تکیه بر هوا و خشت زدن بر آب است.
بی اعتمادی به توشه های دنیایی
در توضیح کلام امام صادق (علیه السلام) چند قسمت لازم به تذکر است :
۱ ـ دوستان
۲ـ قوت و قدرت
۳ ـ طروات جوانی
۴ ـ ثروت و مال
در ادوار تاریخ بسیاری از مردم، این چهار مقوله را برای خود تکیه گاه گرفتند و بر اثر تکیه کردن بر آنها، از وجود مقدس حضرت حق غافل شده و چنان غرق در هوا و هوس گشتند، که برای خود در عاقبت امر ساحل نجاتی نیافتند، در آلودگی های عملی و اخلاقی خود آن قدر دست و پا زدند تا دچار هلاکت ابدی شدند.
۱ ـ دوستان
رفیق شفیقی که واجد شرایط الهی باشد و دوستی با او باعث ازدیاد ایمان و هدایت گردد و رابطه با او فقط و فقط برای خدا باشد، اعتماد بر او در حقیقت اعتماد بر خداست.ارتباط با چنین دوستی لذت دنیا و آخرت است و اسلام، انسان را به دوستی با چنین افرادی سفارش نموده و آن را کلید خوشبختی دنیا و آخرت می داند.
اما کسانی که دوست هوا و هوس و دوست شکم و سفره و دوست سیاست غلط و ریاست پوشالی هستند و دوستی آنان مایه اتلاف عمر و فساد عمل و اخلاق است، اعتماد بر آنها زندقه و فسق و تکیه بر او گناه و معصیت است و این دوستی نه تنها پایدار نیست، بلکه روزی فرا خواهد رسید که این دوستی، نقطه دشمنی و عامل هلاکت خواهد شد.تاریخ آل برمک را بخوانید تا بر شما معلوم شود دوستی هایی که مبنای دینی و الهی ندارند چه اندازه سست و بی پایه است. آل برمک، هارون و حکومت او را برای خویش قوی ترین تکیه گاه می دانستند، ولی شمشیر تیز هارون در چند شبانه روز به عمر آنان بی رحمانه خاتمه داد، چنان که گویی چنین خاندانی اصلاً وجود خارجی نداشتند.قائم مقام فراهانی، آن مرد سیاست و کیاست، برای به سلطنت رساندن محمد شاه قاجار به اندازه یک عمر خون دل خورد، ولی پس از این که محمد شاه بر تخت سلطنت استقرار یافت، وزیر دانشمند خود را در باغ نگارستان با کمال شقاوت خفه کرد و آن چراغ روشن سیاست و درایت را از لباس هستی عریان نمود.
میرزا تقی خان امیر کبیر برای به تخت نشاندن ناصر قاجار، زحمت و مشقت بسیار را بر خود هموار کرد، اما ناصر قاجار در همان اوائل صدارت امیر، در کمال ناجوانمردی آن مردبزرگ را درحمام فین کاشان به قتل رساند.این گونه مسایل در تاریخ بشر آنقدر زیاد است که برای بازگو کردن آن ها دفاتری جداگانه و کتاب هایی مفصل لازم است.
قوت و قدرت
اگر با دیده تحقیق و با چشم بصیرت بر اوضاع هستی و به خصوص زندگی آدمیان بنگریم، به این حقیقت واقف می شویم که در تمام جهان نیرو و قدرتی به جز حول و قوه حضرت حق نیست و آنچه قوه و قدرت در اختیار موجودات است، از آن خداست.ما باید نیرو و قدرت خود را امانتی الهی بدانیم و از این سرمایه خدایی در راه خدا و خدمت به خلق خدا استفاده کنیم.به قوه و قدرت خویش مغرور نشویم که اگر ابر غرور نسبت به قوه و قدرت خویش بر زندگی ما سایه بیندازد، صاعقه آتش زایی از آن بیرون می آید و به خرمن هستی ما آتشی می اندازد که ذره ای از خاکستر ما برای تماشای تماشاگران بر جای نماند.تمام ستمگران تاریخ بدون استثنا در آتش ستم خویش سوختند و قدرت و قوت آنان مهم ترین عامل هلاکت و نابودی آنان گشت.
قدرت کدامیک از قلدران تاریخ به قوت حوادث روزگار رسید و چه قدرتمندی توانست در برابر امراض غیر قابل علاج، یا انقلاب ملل
مظلوم یا مرگ، از خود دفاع کند ؟
چهره و طراوت جوانی
زیبایی صورت در ادوار حیات مایه غرور و کبر و نخوت و روگردانی از حق برای بسیاری از فرزندان آدم بوده است.چهره زیبا برای کسی ماندنی نیست، خوشبخت آن انسان زیبا چهره ای که زیبایی خود را نعمت خدا و زمینه ای برای ابتلا و آزمایش خویش بداند.بنابر آنچه در روایت های معتبر اسلامی آمده، آن کس که نشاط جوانی را صرف عبادت و بندگی کند، در قیامت در سایه رحمت حق قرار خواهد داشت.به زیبایی صورت و طراوت و نشاط جوانی، به عنوان بهره ای الهی نظر کنید و مواظب باشید، این نعمت برای شما تبدیل به نقمت نشود و این عنایت، به بلا و مصیبت مبدّل نگردد. آنان که با چهره زیبای خود، به فریب دیگران دست آلودند و به خاطر جذابیت خود، هزاران بستر گناه برای دیگران پهن کردند، پس از فرو ریختن کاخ جمال به خاک پشیمانی و حسرت دچار شدند و از آن حسرت و اندوه سودی نبردند.جوانی را هم چون بهار طبیعت به شمار آورید که باید در فضای آن با استمداد از هدایت الهی تمام استعدادهای انسان ظهور و بروز کند، نه قدرتی مستقل و فضایی از نخوت که در آتش آن، تمام قوای آدمی بسوزد و در ایام پیری جز رنج و محنت و امراض مهلک برای او به جای نگذارد، و علاوه بر همه آن ها در دادگاه عدل الهی، به هنگام پرسش درباره ایام جوانی از پاسخ دادن به صاحب خلقت عاجز شود و در برابر حضرت حق، عاجزانه سر به زیر اندازد.
ای به خدا پشت کرده رو به خدا کن *** راه تو خطاست ترک خطا کن
روی زتسبیح ذوالجلال چه پوشی *** پشت به درگاه لایزال دوتا کن
کعبه توحید را به خلق نشان ده *** در ره ارشاد کار قبله نما کن
در ره او کآفریده هر دو سرا را *** خاک شو و خاک بر سر دو سرا کن
چهره اخلاص را چو بنده مخلص *** پاک زگرد و غبار چون و چرا کن
تا زر و مال تو ارث غیر نگشته *** خودهمه را صرف جودووقف سخا کن
ثروت و مال
تکیه بر مال و مغرور شدن بر ثروت، کار مردم نادان و بی خبر از حقایق است. ثروت امانتی است الهی که از آن باید به عنوان وسیله برای رسیدن به لقای حق استفاده کرد.انسان اگر از مال و ثروت در راه خدا استفاده نکند، جز وزر و وبال برای او نتیجه ای نخواهد داشت. قرآن مجید در آیات نورانی و سعادت بخشش برای مال و ثروت دستورات بسیار مهم و مفیدی قرار داده که اگر در استفاده از ثروت و مال، هماهنگ با آن آیات عمل شود، موجب تأمین خیر دنیا و آخرت می گردد.وَاسْتَعِدْ إسْتِعْدادَ مَنْ لا یَرْجُو الرُّجُوعَ وَأحْسِنِ الصُّحْبَةَ وَراعِ أوْقاتِ فَرائِضِ اللّهِ وَسُنَنِ نَبِیّهِ (صلّی الله علیه وآله) وَما یَجِبُ عَلَیْکَ مِنَ الأدَبِ وَالإحْتِمالِ وَالصَّبْرِ وَالشُّکْرِ وَالشَّفَقَةِ وَالسَّ
خاءِ وَایثارِ الزّادِ عَلی دَوامِ الأوْقاتِ .
منبع http://www.erfan.ir:
نظرات شما عزیزان: